شعر آزاد دردوکلام
ارسالي شامل صباح ارسالي شامل صباح


تجربه‌ي‌ پيچيدگي‌ فوق‌ العاده‌ي‌ زندگي‌ در جهان‌ حاضر، فقدان‌ ثبات‌ و قاعده‌، عدم‌ قطعيت‌، تناقض‌هاي‌ بيش‌تر طنز آلود، نگرش‌هاي‌ كارناوالي‌ به‌ هستي‌، نسبيت‌، بي‌ انسجامي‌، تمركز زدايي‌، نبود تفاوت‌هاي‌ افكاري‌ و رفتاري‌ و تاويل‌ پذيري‌ها - بي‌ آن‌ كه‌ فضيلتي‌ محسوب‌ شوند، هنر نگاه‌ و نگاه‌ هنري‌ معاصر را چيز ديگري‌ ساخته‌اند. چيزي‌ يك‌ سر متفاوت‌ با هنجارهاي‌ كهن‌ زيبا شناسيك‌.
مقاطع‌ مختلف‌ زماني‌، نمايشگر خواست‌ها و دريافت‌هاي‌ زمان‌ خودند و هنر هر برهه‌، منظر ارتباط‌ چند سويه‌اي‌ ست‌ با هستي‌ و موقعيت‌ در زمان‌.
اثر ساختمند و انديشه‌ ورز در هر مقطع‌، علاوه‌ بر نگرش‌ در زماني‌ ( diachornic )، نظارت‌ بر رفتار و شرايط‌ زمانه‌ي‌ خود را مدنظر دارد. نظارتي‌ كه‌ امروز از حيطه‌ي‌ تعاريف‌ كلان‌ كلي‌ نگر منقطع‌ شده‌ و برونشد متفاوتي‌ دارد. نگرشي‌ كه‌ در جهت‌ تمركز زدايي‌ ( Decanonization ) خرده‌ روايت‌ها را مدنظر قرار مي‌دهد و به‌ نحوي‌ با تغيير پرسپكتيو مالوف‌، پس‌ زمينه‌ها و پيش‌ زمينه‌هاي‌ خط‌ كشي‌ شده‌ را در هم‌ مي‌تند تا در ژرف‌ ساخت‌ خويش‌، بستر ارتباطي‌ ديگرگون‌ باشد، منوط‌ به‌ درك‌ و خلق‌ شباهت‌ در روش‌ انديشه‌ بين‌ اثر و تاثيرپذير.
انسان‌ هنر امروز، قالب‌ سطحي‌ ( Flat ) و تك‌ ساحتي‌ غالبا غلو شده‌ي‌ خود را كنار گذارده‌ و از زواياي‌ متعدد منظر نظاره‌ مي‌شود. او ديگر نه‌ خيلي‌ عاشق‌ است‌، نه‌ خيلي‌ مفلوك‌، نه‌ خيلي‌ خوب‌، و از درشت‌ نمايي‌ يك‌ سويه‌ مي‌گريزد، در پي‌ هنري‌ واقعي‌، هنري‌ با رويكردهاي‌ ديگرگون‌، در به‌ چالش‌ كشيدن‌ سدهاي‌ مغزي‌ و شعورهاي‌ كاذب‌ در چند صدايي‌ها در زبان‌ و انديشه‌ و ساختارهاي‌ چند كانونه‌ و سيستم‌هاي‌ چند نظمي‌.
در زنجيره‌ي‌ روندي‌ جهاني‌ همراه‌ با طرز نگرشي‌ فردي‌.

سيستم‌ بازي‌ كه‌ جايگزين‌ سيستم‌ بسته‌ و تماميت‌ خواه‌ سنتي‌ مي‌شود. هنر تجربه‌ و معارفه‌، هنر امروز. اما هنوز عده‌اي‌ هنر را مقوله‌اي‌ فرا انساني‌ مي‌دانند كه‌ به‌ جهت‌ ارتباط‌ مستقيم‌ با حقايق‌ آدمي‌، نيازمند هيچ‌ دانش‌ خاصي‌ نيست‌ و يا نهايتا به‌ دانش‌ كلاسيك‌ هنر بسنده‌ مي‌كنند. هنر خلاق‌ هر دوره‌ در پي‌ كنار زدن‌ حكم‌هاي‌ از پيش‌ تعيين‌ شده‌ است‌ و گذر زمان‌، خود مويد اين‌ سرشت‌. در يك‌ تقسيم‌ بندي‌ كلي‌ و شتابزده‌ مي‌توان‌ هنر را طي‌ ادوار مختلف‌ در دو شكل‌ سنتي‌ و غير سنتي‌ مرزبندي‌ كرد. شعر فارسي‌ نيز از اين‌ قاعده‌ مستثني‌ نيست‌.
شعر غير سنتي‌ (كه‌ از اين‌ به‌ بعد آزاد ناميده‌ مي‌شود) با ظهور تفكرات‌ مدرن‌ در جامعه‌ شكل‌ مي‌گيرد و سير تاريخي‌ آن‌ چنان‌ گسترده‌اي‌ را شامل‌ نمي‌شود، هر چند به‌ مدد معاصر بودنش‌ ارتباطي‌ به‌ روزتر با تفكرات‌ انسان‌ امروز دارد و در كل‌ شعر شناخت‌ است‌ و آموزه‌.
در شعر سنتي‌ نيز كه‌ بيش‌ از هر چيز به‌ تزكيه‌ و يادآوري‌ مي‌پردازد - اكثريت‌ قريب‌ به‌ اتفاق‌ آثار در حيطه‌ آثار عروضي‌ متقارن‌ ارايه‌ شده‌اند. شعري‌ به‌ جامانده‌ از نياكان‌ كلي‌ نگر، مملو از لفاظي‌ و كليشه‌ نگري‌هاي‌ صرفا تقليدي‌، كه‌ اگر چه‌ از دوره‌هاي‌ تكتازي‌ طلايي‌ خود دور شده‌، اما هم‌ چنان‌ در روياي‌ شيرين‌ آن‌ زمان‌ به‌ حيات‌ خود ادامه‌ مي‌دهد، حياتي‌ كه‌ هم‌ اينك‌ نيز در خط‌ سيرهاي‌ نگرشي‌ متفاوتي‌ جريان‌ داشته‌ و بعضاً نوانگاراني‌ هم‌ در آن‌ يافت‌ شده‌اند كه‌ ناخودآگاه‌ به‌ سمت‌ گريز از ناهخوا ني‌هاي‌ شعر سنتي‌ با دنياي‌ امروز، گام‌ بر مي‌دارند.
متذكر شوم‌ اين‌ تقسيم‌ بندي‌هاي‌ و تمامي‌ مطالب‌ ارايه‌ شده‌ در اين‌ متن‌ نه‌ كاركردي‌ در راستاي‌ ايجاد ذهنيتي‌ متحدالشكل‌ مي‌طلبد و نه‌ در پي‌ القاء و اصرار بر روشي‌ كلي‌ است‌ چرا كه‌ زمان‌ كلي‌ نگري‌ها و روايت‌هاي‌ كلان‌ چنان‌ كه‌ ليوتار و ديگران‌ هم‌ گفته‌اند سرآمده‌ و بسيار گفته‌اند و شنيده‌ايم‌ كه‌ هر انساني‌ را مسير‌ست‌ به‌ غايت‌ فردي‌ و خود بايد نگره‌اي‌ تازه‌ براي‌ خويش‌ بيافريند.
هدف‌ از اين‌ متن‌ - اگر هدفي‌ در كار باشد - تشريح‌ موقعيت‌هايي‌ ست‌ كه‌ زمينه‌ ساز حركت‌ شده‌اند. با اين‌ پيش‌ فرض‌ ورود به‌ مدخل‌ اصلي‌ را آغاز كرده‌ تا به‌ كنكاش‌ شخصي‌ در حيطه‌ي‌ آثار عروضي‌ غير نيمايي‌ دست‌ يابيم‌.
نگاهي‌ جامع‌ به‌ فعاليت‌هاي‌ ارايه‌ شده‌ - بعد از ورود شعر آزاد - در چند دهه‌ي‌ اخير در قالب‌ غزل‌ (به‌ عنوان‌ زنده‌ترين‌ قالب‌ شعر عروضي‌) مرزبندي‌ خاصي‌ را به‌ چشم‌ مي‌نماياند كه‌ به‌ سبب‌ پيشينه‌ي‌ تك‌ خطي‌ و يكنواخت‌ اين‌ آثار از كانون‌ توجه‌ دور مانده‌ گويي‌ اين‌ قسمت‌ از ادبيات‌ فارسي‌ چنان‌ خواب‌ سنگيني‌ را تجربه‌ كرده‌ كه‌ ديگر كسي‌ را خيال‌ برخيزاندنش‌ نيست‌. نگرش‌ اين‌ متن‌ نيز بناي‌ نبش‌ قبر ادبيات‌ عروضي‌ سنتي‌ را نداشته‌ و در پي‌ احياء نگرشي‌ قانون‌مند و تئوريزه‌تر است‌ به‌ اين‌ شته‌ از اد بيات‌. در يك‌ تقسيم‌ بندي‌ كلي‌ - چه‌ از لحاظ‌ ديرش‌ زماني‌ و چه‌ از منظر فرآيند آفرينش‌ - تمامي‌ حركات‌ اتفاق‌ افتاده‌ در حوزه‌ي‌ غزل‌ را مي‌توان‌ به‌ چهار نگره‌ تقسيم‌ كرد. نگره‌هايي‌ كه‌ لزوما موازي‌ نبوده‌ و گاه‌ در سير تحولي‌ آثار يك‌ شاعر هم‌ تنيده‌ شده‌اند. تقسيم‌ بندي‌ كه‌ با «كلاسيك‌» شروع‌ و «نئوكلاسيك‌»، «آنتي‌ مدرن‌» و «آنتي‌ كلاسيك‌» راه‌ مي‌يابد، اما تقدم‌ و تاخر تاريخي‌ اش‌ ملاكي‌ براي‌ ارزش‌ گذاري‌ نبوده‌ و اصولا نگرشي‌ ارزش‌ گذار ندارد و كنكاشي‌ است‌ در غزلهاي‌ ارايه‌ شده‌ بعد از تولد شعر آ زاد و ظهور نيما در ادبيات‌ پارسي‌.
(اين‌ نكته‌ را هم‌ تذكر شوم‌ كه‌ استفاده‌ از اين‌ عناوين‌ شايد انطباق‌ دقيقي‌ بر معادل‌ اين‌ واژه‌ها در ادبيات‌ دنيا نداشته‌ باشد، اما به‌ جهت‌ نزديكي‌ زياد مفاهيم‌، بكار بردنشان‌ را مجاز دانسته‌ام‌.)
چه‌ از لحاظ‌ بسامد بالاي‌ آثار عرضه‌ شده‌ و چه‌ از منظر سير زماني‌، آثار كلاسيك‌ (از لحاظ‌ تقسيم‌ بندي‌ فوق‌) را مي‌توان‌ در وهله‌ اول‌ قرار داد. طي‌ ادوار مختلف‌، لفظ‌ كلاسيك‌ در ادبيات‌ را مي‌توان‌ از زواياي‌ متعدد مورد ارزيابي‌ قرار داد، اما آن‌ چه‌ بيش‌تر در اين‌ مجال‌ مورد پيگيري‌ ست‌، كلاسيك‌ ديدگاهي‌ هم‌ عصران‌ ما در حيطه‌ي‌ جغرافيايي‌ خودمان‌ مي‌باشد. كلاسيكي‌ متاسفانه‌ ايستا. ديدگاه‌ كلاسيك‌ در ادبيات‌ غرب‌ (به‌ نقل‌ از هيوم‌) «منبعث‌ از نگاهي‌ست‌ كه‌ انسان‌ را حيواني‌ فوق‌ العاده‌ مقيد و محدود مي‌ داند كه‌ خمير مايه‌اي‌ كاملا ثابت‌ داشته‌ و تنها با سنت‌ و سازماندهي‌ چيزي‌ شايسته‌ از او بتوان‌ ساخت‌.»
اين‌ ديدگاه‌ در ادبيات‌ ما نيز، خود را در چارچوب‌ها و كليشه‌هاي‌ محدود به‌ نمايش‌ گذارده‌ و ذهن‌ هنرمند را منطبق‌ بر پاره‌اي‌ شكل‌ ثابت‌ و رايج‌ گردانده‌ كه‌ حوزه‌ي‌ زيبايي‌ آفريني‌ اش‌، وسعت‌ مهارت‌ در به‌ كارگيري‌ عده‌اي‌ سمبل‌هاي‌ مرسوم‌ است‌ در قالب‌هاي‌ از پيش‌ تعيين‌ شده‌ (هر چند در اين‌ مقوله‌ آثار پويايي‌ نيز ارايه‌ شده‌ كه‌ به‌ توليد و گسترش‌ موتيو، پيرامون‌ تم‌هاي‌ رايج‌ پرداخته‌اند) آن‌ چه‌ من‌ از آن‌ به‌ عنوان‌ كلاسيك‌ در تقسيم‌ بندي‌ چهارگانه‌ ياد كرده‌ام‌، به‌ مجموعه‌ آثاري‌ اشاره‌ دارد كه‌ نوع‌ برخوردشان‌ با ابزار و جهان‌ شعري‌ موروثي‌ بوده‌ و نگاه‌ درون‌ بين‌ و كلي‌ نگر و مرزبندي‌ شده‌ي‌ خود را در مسير حركت‌ مدنظر دارند، كه‌ اين‌ مفهوم‌ منظر تشابه‌ تمامي‌ آثار كلاسيك‌ عرضه‌ شده‌ در ادبيات‌ دنياست‌.
آن‌ چه‌ كه‌ هم‌ اكنون‌ نيز به‌ عنوان‌ كلاسيك‌ ارايه‌ مي‌شود با روند هنجار افزايانه‌اش‌ (نظير اضافه‌ كردن‌ وزن‌، قافيه‌، رديف‌، صنايع‌ بديعي‌ و ادوات‌ بياني‌ به‌ كلام‌ معمول‌) سعي‌ در گذر از چارچوب‌هاي‌ نثر داشته‌ و با استفاده‌ از همان‌«شيوه‌ي‌ قديم‌» تصاوير مكرري‌ را پيش‌ روي‌ قرار مي‌دهد كه‌ مرور زمان‌، ديگر از درخشندگي‌ رنگ‌ هايش‌ كاسته‌ و دستاوردش‌ براي‌ انسان‌ امروز، تنها آه‌ و فغان‌هاي‌ عمدتا عاشقانه‌اي‌ ست‌ كه‌ ديگر حتي‌ به‌ گوش‌ نمي‌آيند. اساس‌ شعر بر يك‌ تصوير كلي‌ مركزي‌ و دغدغه‌ توضيح‌ و تفسير حول‌ آن‌، استفاده‌ از تقارن‌ها و تناسب‌هاي‌ نخ‌ نما شده‌ قديمي‌ به‌ طرزي‌ شديدا تكراري‌ در محتوا و شكل‌ اثر و عدم‌ تخطي‌ از چارچوب‌هاي‌ تعيين‌ شده‌ي‌ پيشين‌، عمده‌ مشكلات‌ اين‌ نگرش‌ آرايشي‌ست‌ كه‌ دليل‌ اصلي‌ ايستا بودن‌ اين‌ آثار نيز مي‌باشد.
(شناخت‌ نمونه‌هاي‌ پوياي‌ آثار كلاسيك‌ نيز تنها مي‌تواند جواز عبور به‌ افق‌هاي‌ جديدتري‌ باشد كه‌ با شناخت‌ هنجارهاي‌ كلاسيك‌ از آن‌ها فرا روي‌ مي‌كند.)
پس‌ آن‌ چه‌ اول‌ غزل‌هاي‌ ارايه‌ شده‌ بعد از شعر آزاد را تشكيل‌ مي‌دهد، آثار كلاسيك‌ ايستايي‌ ست‌ كه‌ به‌ كلي‌ چشم‌ بر تحولات‌ ارايه‌ شده‌ در حوزه‌ي‌ ادبيات‌ معاصر بسته‌اند و به‌ همان‌ «شيوه‌ قديم‌» افتان‌ و خيزان‌ به‌ راه‌ خويش‌ ادامه‌ مي‌دهند و گه‌ گاه‌ دل‌ مويه‌هاي‌ احساسي‌ شان‌، رقتي‌ در قلب‌ شنونده‌ ايجاد مي‌كند.
(باشد دوباره‌ حافظي‌ از اين‌ جماعت‌ خواب‌ آلود برخيزد!)
به‌ موازات‌ اين‌ روند و با تثبيت‌ اوليه‌ شعر آزاد در ادبيات‌ و پذيرش‌ نسبتا فراگير آن‌ در دهه‌هاي‌ بعدي‌ همراه‌ با تحليل‌ و نقد و نظرمندي‌هاي‌ سيستماتيك‌تر در شعر، دنياي‌ شعر عروضي‌ (خصوصا غزل‌) نيز در جهت‌ يافتن‌ فضاهاي‌ نوتر و آگاهي‌هاي‌ جديد، نوعي‌ نو شدن‌ غفلت‌آميز و خود به‌ خودي‌ محتوا و شكل‌ را كه‌ برگرفته‌ از فضاهاي‌ روز ادبيات‌ بوده‌، در خود مستحيل‌ مي‌بيند.
تغييري‌ كه‌ ريشه‌هاي‌ اصلي‌ كلاسيك‌ را مدنظر نداشته‌ و تنها به‌ جايگزيني‌ عناصر پيرايه‌اي‌ جديدتري‌ در شعر پرداخته‌. آن‌ چه‌ كه‌ بيش‌ از آن‌ نيز، به‌ صورتي‌ ابتدايي‌تر در بعضي‌ آثار رخ‌ نماياند، به‌ صورت‌ جدي‌تر و مستدل‌تر.
ما در بعضي‌ آثار به‌ تركيبات‌ و كلماتي‌ تازه‌ بر مي‌خوريم‌ كه‌ استفاده‌ از آن‌ها صورتي‌ تشبيهي‌ و استعاري‌ دارد (نظير هيات‌ كابينه‌ زلف‌ و...) اما آن‌ چه‌ در روند نئوكلاسيك‌ نمايش‌ داده‌ مي‌شود استفاده‌ از اين‌ تركيبات‌ وكلمات‌ نواست‌ در معناي‌ حقيقي‌ خويش‌. نمونه‌ هدفمند و صاحب‌ انديشه‌ي‌ اين‌ جريان‌، «خانم‌ سيمين‌ بهبهاني‌» ست‌ كه‌ آثار متاخرش‌، مولفه‌هاي‌ زيادي‌ را براي‌ شعر نئوكلاسيك‌ عرضه‌ مي‌كند.
در اين‌ گونه‌ آثار، سرشت‌ روايي‌ اثر داراي‌ بسامد بالايي‌ست‌ كه‌ به‌ جذب‌ مخاطبان‌ تازه‌تري‌ منجر مي‌شود اما نهايتا اثري‌ با ساختار معنايي‌ تك‌ لايه‌اي‌ را سبب‌ مي‌شود. اين‌ نوع‌ شعر به‌ مدد استفاده‌اش‌ از عناصر عيني‌ و دريافت‌ اشباع‌ شدگي‌ نگرش‌هاي‌ متداول‌ قلبي‌ و تفاوت‌ نسبتا محسوسي‌ كه‌ از لحاظ‌ وزن‌ و درونمايه‌ با آثار كلاسيك‌ ايستا دارد، به‌ تجربه‌هاي‌ جديدتري‌ در حوزه‌ ي‌ غزل‌ دست‌ يافته‌. تجربه‌ هايي‌ بيش‌تر واكاوانه‌ همراه‌ با نگرشي‌ تقريبا برون‌ گرا به‌ هستي‌ كه‌ به‌ راحتي‌ پذيراي‌ روايت‌ها ي‌ ساده‌ و نوتري‌ است‌ از اتفاقات‌ پيرامون‌ (مثلا نگرشي‌ اجتماعي‌تر به‌ غزل‌) اما هم‌ چنان‌ روند حضور مواد و ابزار آلات‌ تازه‌، همان‌ نظم‌ و ترتيب‌ طر سي تحميلي‌ مالوف‌ را در پي‌ دارد و نگاه‌ آرايه‌اي‌ به‌ شعر بدون‌ تغيير ماند.

اين‌ نوع‌ آثار، چون‌ قبل‌ به‌ ساختار سنتي‌ غزل‌ كه‌ مصرع‌ يا بيت‌ را حاكم‌ بلافصل‌ شعر مي‌داند، پاي‌ بند است‌. و نتيجه‌ اين‌ پاي‌ بندي‌، سلب‌ شدن‌ بسياري‌ ظرفيت‌هاي‌ تازه‌ در اين‌ نوع‌ آثار است‌. هر چند بعضا آثار بالنسبه‌ موفقي‌ نيز در اين‌ خط‌ سير ارايه‌ شده‌ كه‌ بيش‌تر ماحصل‌ خلاقيت‌هاي‌ فردي‌ست‌ تا روشي‌ نو در كار.
به‌ هر شكل‌ آثار نئوكلاسيك‌ با دريافت‌هاي‌ محدودي‌ كه‌ از شعر مدرن‌ روز داشته‌ پايه‌ گذار و زمينه‌ ساز حركت‌هاي‌ بعد شده‌ است‌. نگره‌ي‌ بعدي‌ اين‌ مجموعه‌، آنتي‌ مدرن‌ نام‌ گذاري‌ شد، كه‌ آثار شاعران‌ اكثرا جواني‌ را شامل‌ مي‌شود كه‌ در پي‌ طرزي‌ نو در اشعار خويش‌ اند. شاعراتي‌ كه‌ تاثيرات‌ زندگي‌ مدرن‌ و به‌ تبع‌ آن‌ شعر مدرن‌ را بيش‌تر حس‌ كرده‌ و ماحصل‌ اين‌ ادراكشان‌ برخوردي‌ شتابزده‌ و سنتي‌ است‌ با مدرنيزم‌.
استفاده‌ از معدود ابزارهاي‌ دنياي‌ مدرن‌ در جهت‌ ساماندهي‌ كلاسيك‌ به‌ اين‌ ابزار و قرار گرفتنشان‌ در همان‌ نظم‌ مالوف‌ قديم‌، برخوردي‌ كه‌ به‌ جاي‌ شكل‌ دهي‌ زاويه‌ي‌ نگاهي‌ جديد هم‌ چنان‌ در كنه‌ قضيه‌ سوبژكتيو بوده‌ و آرايشي‌ محسوب‌ مي‌شود، چيزي‌ كه‌ بيش‌تر با درونيات‌ و حالات‌ روحي‌ شاعر گره‌ خورده‌ است‌.

آن‌ چه‌ در اين‌ گونه‌ آثار، بسامد بالايي‌ دارد استفاده‌ از وزن‌ و قافيه‌ و رديف‌ است‌ - آن‌ گونه‌ كه‌ در آثار قدما از آن‌ به‌ تعبير نظم‌ ياد شده‌ - به‌ شكل‌ و شمايلي‌ جديد و در اين‌ خط‌ سير، با اتكاء به‌ خلاقيت‌هاي‌ فردي‌ شاعران‌ جوانش‌، سعي‌ در نماياندن‌ آثاري‌ به‌ روزتر دارد چه‌ از لحاظ‌ تكنيك‌ بيان‌ و چه‌ از منظر انديشگاني‌، اما اسارت‌، همچنان‌ در بند وزن‌ و قافيه‌ و ديگر شاخصه‌هاي‌ آثار كلاسيك‌ به‌ همان‌ شكل‌ سابقش‌ - تنها با پوسته‌اي‌ نو - مانع‌ از اين‌ شده‌ كه‌ اين‌ آثار در رديف‌ آثار سپيدنگر قرار گيرند. كلمه‌ها در اين‌ گونه‌ آثار از تشخيص‌ شعري‌ برخوردار نبوده‌ و پتانسيل‌ قافيه‌ها فضاي‌ كلمات‌ پشت‌ سر خود را مي‌بلعد.
وزن‌ اشعار جز كاركرد موسيقايي‌ تكراري‌ اش‌، چيزي‌ جديدتر ارايه‌ نمي‌دهد و اوزان‌ به‌ كار رفته‌ در اين‌ آثار بر خلاف‌ آثار نئوكلاسيك‌ - معدودند (كه‌ اين‌ را به‌ زعم‌ بقيه‌، ايراد محسوب‌ نمي‌كنم‌، چرا كه‌ يك‌ سوم‌ از بهترين‌هاي‌ غزل‌ حافظ‌ هم‌ تنها در دو وزن‌ سروده‌ شده‌اند.) اين‌ آثار آمده‌اند تا نويدگوي‌ حيات‌ غزل‌ باشند با همان‌ نگاه‌ كلاسيك‌ در پوسته‌اي‌ مدرن‌ پوسته‌اي‌ كه‌ گاه‌ از امكانات‌ فراگير شعر امروز نظير بازي‌هاي‌ زباني‌ نيز بهره‌برداري‌ مي‌كند، اما هم‌ چنان‌ به‌ سبب‌ روايت‌هاي‌ خطي‌ اش‌ فاقد چند لايگي‌ و زير ساخت‌هاي‌ قابل‌ اعتناست‌.
- نگرشي‌ به‌ زندگي‌ امروزي‌ همراه‌ با ورود اشياة‌ نو و شعر، و كلمات‌ و قافيه‌هاي‌ جديد، هم‌ چنان‌ از منظر كلاسيك‌ - حركاتي‌ كه‌ گاه‌ آن‌ قدر نزول‌ يافته‌ و به‌ سمت‌ عوام‌ زدگي‌ پيش‌ رفته‌ كه‌ به‌ چيزي‌ در حد مغازله‌هاي‌ جسم‌ - محور تبديل‌ شده‌ و به‌ نحوي‌ نشان‌ از عقده‌هاي‌ سركوب‌ شده‌ نسل‌ جديد. هارموني‌ها به‌ ظاهر فرم‌ گرايي‌ كه‌ با عناوين‌ مختلف‌ ارايه‌ مي‌شوند، غزل‌ مدرن‌، غزل‌ فرم‌ و... كه‌ حتي‌ نوع‌ نامگذاريشان‌ نيز نشان‌ از بي‌ توجهي‌ و عدم‌ درك‌ و شناخت‌ كافي‌ از اصطلاحات‌ دنياي‌ امروز است‌. در اين‌ غزل‌ كه‌ نمي‌تواند عنوان‌ مدرن‌ را يدك‌ بكشد جاي‌ هيچ‌ شكي‌ نيست‌ چرا كه‌ اصولي‌ترين‌ و بارزترين‌ ركن‌ ايدئولوژي‌ مدرن‌، گسستي‌ به‌ تمام‌ است‌ از هر چه‌ كه‌ رنگ‌ و بويي‌ از سنت‌ داشته‌ باشد.
ورود مدرنيزم‌ به‌ جهان‌ ذهني‌، تعمدا كنار گذاردن‌ هر نوع‌ نگاه‌ قرار دادي‌ و گسل‌ تام‌ و تمام‌ است‌ از هر حكم‌ از پيش‌ تعيين‌ شده‌ حال‌ چگونه‌ غزل‌ را كه‌ هنوز بر اصول‌ اوليه‌ شكي‌ و بعضا محتوايي‌ خود پايبند است‌، مدرن‌ مي‌نامند، الله‌اعلم‌، اما اين‌ كه‌ غزل‌ نمي‌تواند مدرن‌ باشد، سئوال‌ جديدتري‌ را به‌ ذهن‌ مي‌رسا ند كه‌ آيا تا ابد بايد در همان‌ شكل‌ سنتي‌ اش‌ باقي‌ بماند؟ سئوالي‌ كه‌ در قسمت‌هاي‌ بعدي‌ به‌ پاسخش‌ خواهيم‌ رسيد. سمت‌ ديگر اين‌ قضيه‌، نامگذاري‌ غزل‌ فرم‌ است‌، آن‌ چه‌ كه‌ از اين‌ نام‌ بايد استنباط‌ شود نه‌ افزودن‌ فرم‌ به‌ مثابه‌ چيزي‌ بيروني‌ به‌ غزل‌ است‌ (كه‌ پيش‌ از اين‌ نيز فرم‌ خود را دارا بوده‌) بلكه‌ حمله‌ و هجمه‌اي‌ است‌ به‌ فرم‌ غزل‌ و شكست‌ آن‌ در اين‌ قالب‌، از منظري‌ ساختارگرا، كه‌ اشاره‌ به‌ جوهر متعالي‌ و پيوند بانگره‌هاي‌ افلاطوني‌ و «فرم‌هاي‌ نخستين‌» و روابط‌ متافيزيكي‌ و هستي‌ شنا سانه‌ در فرم‌ كه‌ در كلماتي‌ نو. نهايت‌ و به‌ شكلي‌ ناگزير با معنا مي‌آميزد و از دلايل‌ حمله‌ به‌ آن‌ مي‌داند و وقوف‌ به‌ اين‌ نكته‌ كه‌ حتي‌ گرايشات‌ فرماليست‌هاي‌ روس‌ نيز در جهت‌ عدم‌ تمركز در معنا بوده‌، اين‌ نكته‌ را بارزتر به‌ نمايش‌ مي‌گذارد كه‌ هيچ‌ يك‌ از اين‌ خصايص‌ در غزل‌ فرم‌ نمود نيافته‌. آن‌ چه‌ در اين‌ مقوله‌ جاي‌ سئوال‌ و تفحص‌ دارد عدم‌ پرداخت‌ و نگرش‌ صحيح‌ به‌ ساختار اثر است‌، هر چند كه‌ ساختار خود به‌ طور ذاتي‌ و فطري‌ بي‌ ثبات‌ است‌ و فقط‌ نوعي‌ ساماندهي‌ موقت‌ در امتدادي‌ از نشانه‌ها ي‌ بي‌ نهايت‌ را به‌ نمايش‌ مي‌گذارد. چيزي‌ كه‌ از پيوندهاي‌ ارگانيك‌ بين‌ عناصر و سازه‌هاي‌ يك‌ متن‌ شكل‌ مي‌گيرد و در جهت‌ توليد معنا حركت‌ مي‌كند. به‌ هر حال‌ با اين‌ اميد كه‌ نيروهاي‌ خلاق‌ در اين‌ حيطه‌، سير گرايش‌ به‌ ساختار يا شكست‌ آن‌ را در آثار بعدي‌ خود مورد توجه‌ قرار دهند، مي‌توان‌ به‌ آينده‌ي‌ اين‌ جريان‌ خوشبين‌ بود. آينده‌ي‌ در ابهامي‌ كه‌ به‌ مدد شاعران‌ خلاقي‌ چون‌ «رونق نادری» و ديگران‌ بايد ساخته‌ شود. اما به‌ موازات‌ روند آنتي‌ مدرن‌، شكل‌ ديگري‌ ازغزل‌ نمود مي‌يابد كه‌ از زاويه‌اي‌ متفاوت‌تر به‌ اين‌ قالب‌ مي‌نگرد. حركتي‌ كه‌ سير تكاملي‌ خود را از كلاسيك‌ آغاز كرده‌ دنياي‌ مدرن‌ را در اشعار آزاد به‌ تجربه‌ نشسته‌ و حال‌ با نگاهي‌ تازه‌ به‌ سراغ‌ غزل‌ آمده‌ و فضايي‌ نهايتا «آنتي‌ كلاسيك‌» مي‌سازد. تفاوت‌ عمده‌ اين‌ روند با حركت‌هاي‌ قبلي‌ در اين‌ است‌ كه‌ در روند آنتي‌ كلاسيك‌ ما با اشعار آزادي‌ رو به‌ رو هستيم‌ كه‌ تنها جامه‌ غزل‌ را به‌ تن‌ كرده‌اند و به‌ هيچ‌ اصل‌ كلاسيكي‌ از آن‌ معتقد نيستند. اشعاري‌ كه‌ نوعي‌ نگاه‌ پاروديك‌ به‌ قالب‌ غزل‌ را ارايه‌ مي‌دهند. آنتي‌ كلاسيك‌، كوششي‌ است‌ در جهت‌ استفاده‌ از ابزارهاي‌ قابل‌ مصرف‌ كلاسيك‌ براي‌ بيان‌ مقاصد امروزي‌ و حركت‌ به‌ سمت‌ زاويه‌ ديدي‌ متفاوت‌، حركتي‌ كه‌ سعي‌ ندارد نگاه‌ كلي‌ نگر و دروني‌ شده‌ كلاسيك‌ يا حتي‌ بيگانگي‌ و نوميدي‌ شديد مدرنيستي‌ را يدك‌ بكشد.

حركتي‌ كه‌ در شكل‌ ظاهري‌ سنتي‌ شكل‌ ذهني‌ غير سنتي‌ را ارايه‌ مي‌دهد كه‌ حاصل‌ زندگي‌ در دنياي‌ بي‌ ثبات‌ و نامتقارن‌ امروز است‌. اين‌ نوع‌ آثار هر عنواني‌ كه‌ داشته‌ باشند آنتي‌ كلاسيك‌ اند چرا كه‌ حتي‌ با كنار گذاردن‌ ابزار به‌ عاريت‌ گرفته‌ شان‌ از كلاسيك‌ (نظير وزن‌) باز بايد تشخص‌ شعري‌ خود را داشته‌ و به‌ آن‌ها به‌ عنوان‌ يك‌ شعر نگاه‌ شود. استفاده‌اي‌ دقيقا ابزاري‌ از عناصر كلاسيك‌ - در اين‌ گونه‌ آثار شكل‌ ظاهري‌ و شكل‌ ذهني‌ و محتواي‌ اثر در جهت‌هاي‌ مختلف‌ امتداد مي‌يابند كه‌ باعث‌ به‌ وجود آمدن‌ حوزه‌ شعري‌ وسيع‌تري‌ پيش‌ روي‌ مخاطب‌، مي‌شود. آنتي‌ كلاسيك‌ توجه‌ به‌ ساختار و نحوه‌ي‌ اجرا در اثر را مدنظر قرار مي‌دهد، چيزي‌ كه‌ باعث‌ پديد آمدن‌ ساختمان‌ فضايي‌ جست‌ و جو گري‌ در جهت‌ يافت‌ و ايجاد معناهاي‌ تازه‌ مي‌شود، نه‌ القاء معناهاي‌ رايج‌ و مالوف‌ ديدگاه‌ سنتي‌. آ ن‌ چه‌ بيش‌تر در يك‌ غزل‌ آنتي‌ كلاسيك‌ نمود مي‌تواند داشته‌ باشد، برخوردي‌ امروزي‌ ست‌ با ادوات‌ و ابزارهاي‌ كلاسيكي‌ كه‌ در متن‌ به‌ كار مي‌رود به‌ همراه‌ گزاره‌ها و طرز نگاهي‌ كه‌ از شعر نامتقارن‌ آزاد در ساختمان‌ اين‌ اشعار ديده‌ مي‌شوند. وزن‌ و قافيه‌ برجسته‌ترين‌ نشانه‌هاي‌ يك‌ اثر كلاسيك‌ اند كه‌ در اين‌ گونه‌ آثار مورد استفاده‌ واقع‌ مي‌شوند. وزن‌ به‌ عنوان‌ يكي‌ از گزاره‌هاي‌ تثبيت‌ شده‌ي‌ غزل‌، ادوار مختلفي‌ را پست‌ سرگذارده‌ تا سرانجام‌ به‌ انتظام‌ طبيعي‌ گفتار نزديك‌ شود. اين‌ گزاره‌ها با خا ستگاه‌هاي‌ متفاوتي‌ كه‌ برايش‌ در نظر گرفته‌ شده‌ به‌ سبب‌ شيوه‌ خاص‌ فيزيولوژيكي‌ و عاطفي‌اش‌ - كه‌ منطبق‌ بر دوره‌هاي‌ طبيعي‌ بدن‌ انسان‌ است‌ - ضرباهنگي‌ست‌ درسرشت‌ و ناخودآگاه‌ جمعي‌ و جشني‌ همگاني‌، كه‌ به‌ نزديكي‌ ذهني‌ بيش‌تر در انسان‌ها كمك‌ مي‌كند، يكي‌ از نگره‌هاي‌ غريزي‌ - تعقلي‌ بشر. برخورد انسان‌ امروز كه‌ بنا به‌ مقتضيات‌ زندگي‌ اش‌ - عجين‌ بودن‌ با نوعي‌ تشتت‌ و سردرگمي‌ زيستي‌ - تقارن‌هاي‌ كليشه‌ شده‌ را بر نمي‌تابد با وزن‌ چگونه‌ مي‌تواند باشد؟ از لايه‌ ظاهري‌ قضيه‌ كه‌ بگذريم‌، تقارن در انديشه‌ و رفتار انسان‌ امروز با سنت‌هاست‌ كه‌ بشر را به‌ ورطه‌ي‌ كلافگي‌ كشانده‌ و تحمل‌ تكرارها را از او سلب‌ كرده‌.

غزل‌ آنتي‌ كلاسيك‌ مي‌كوشد تا در پس‌ ظاهر به‌ ظاهر متقارنش‌ دنياي‌ ذهني‌ نامتقارني‌ را به‌ نمايش‌ بگذارد كه‌ هر گوشه‌اي‌ نظم‌ دروني‌ و خاص‌ خود را داراست‌. خوانش‌ نو اين‌ گونه‌ آثار به‌ راحتي‌ قيد تصاويري‌ مصرع‌ها را كنار زده‌ و لايه‌هاي‌ متكثر پايين‌تر را نشانه‌ مي‌گيرد. از دستاوردهاي‌ اين‌ نوع‌ آثار، كشمكشي‌ است‌ كه‌ با وزن‌ انجام‌ مي‌شود. رفتار ديگر گونه‌اي‌ كه‌ تا حد امكان‌ از نفوذ و حاكميت‌ بلامنازع‌ آن‌ بر اثر مي‌كاهد و سكوت‌ را به‌ عنوان‌ هجا وارد وزن‌ مي‌نمايد. مكث‌ها و توقف‌ هايي‌ كه‌ گاه‌ در لابه‌ لاي‌ كلمات‌ مي‌نشينند و بعضا خواننده‌ غير حرفه‌اي‌ را دچار اين‌ اشتباه‌ مي‌كند كه‌ وزن‌ شعر محل‌ ايراد دارد. اين‌ استفاده‌ از سكوت‌ به‌ عنوان‌ كيفيت‌ هارموني‌ ساز دنياي‌ مدرن‌، چيزي‌ست‌ كه‌ در موسيقي‌ غير عروضي‌ شعر آزاد نيز كاركرد دارد. به‌ هر حال‌ موزون‌ بودن‌ شعر آنتي‌ كلاسيك‌ (از آن‌ جا كه‌ از زاويه‌ ديد اشعار آزاد بايد مورد بررسي‌ قرار گيرد) خود دليل‌ ديگري‌ ست‌ بر عدم‌ انسجام‌ كليبه‌ جز وزن‌، ابزار كلاسيك‌ ديگري‌ كه‌ در اين‌ آثار رخ‌ مي‌نماياند قافيه‌ و به‌ تبع‌ آن‌ رديف‌ است‌. قافيه‌ در شكل‌ سنتي‌ اش‌ در بسياري‌ آثار كلاسيك‌ نقشي‌ محوري‌ ايفاء مي‌كند، جداي‌ از موسيقي‌ شنيداري‌ - كه‌ از كاركردهاي‌ آن‌ است‌ - اين‌ گزاره‌ها گاه‌ باعث‌ به‌ وجود آمدن‌ نظم‌ هايي‌ از سمت‌ چپ‌ نوشته‌ در غزل‌ مي‌شود كه‌ ابيات‌ و مصرع‌ هايي‌ را ترتيب‌ داده‌ كه‌ گويي‌ تنها وظيفه‌ آن‌ها پر كردن‌ فضاي‌ خالي‌ پشت‌ قافيه‌ هاست‌. گاه‌ پتانسيل‌ كلمات‌ نيم‌ بند پشت‌ سر قافيه‌ به‌ حدي‌ ناچيز بوده‌ كه‌ قافيه‌ (حتي بدان‌ گونه‌ كه‌ منظور نظر رونق بوده‌) سعي‌ در كاستن‌ از پتانسيل‌ بالاي‌ اين‌ كلمه‌ ندارد بلكه‌ به‌ نحوي‌ مي‌كوشد تا فضاي‌ بيت‌ را با كلماتي‌ هم‌ شان‌ و هم‌ انرژي‌ آن‌، بالانس‌ گرداند تا قافيه‌ از آن‌ حالت‌ زننده‌ و مستبدانه‌ ي‌ خود خارج‌ شود. رسيدن‌ به‌ اين‌ مهم‌ در غزل‌ آنتي‌ كلاسيك‌، حاصل‌ نگرشي‌ جامع‌تر است‌ به‌ نقش‌ واژه‌ در شعر «واحدهاي‌ متغير» كه‌ به‌ صورت‌ جمله‌هاي‌ منقطع‌ يك‌ يا چند واژه‌اي‌ و شبيه‌ نگاتيوهاي‌ مختلف‌ در يك‌ بيت‌ قرار مي‌گيرند، هر كدام‌ توانايي‌ يدك‌ كشيدن‌ بار معنايي‌ يك‌ جمله‌ را دارا هستند كه‌ حركت‌ به‌ سوي‌ افق‌هاي‌ معنايي‌ وسيع‌تري‌ را در ذهن‌ مخاطب‌ ايجاد مي‌كنند. جملات‌ به‌ صورت‌ كلماتي‌ منطقع‌ كنار هم‌ قرار گرفته‌ چنان‌ كه‌ گاه‌ يك‌ بيت‌ مي‌تواند از چندين‌ جمله‌ تشكيل‌ شده‌ باشد. اين‌ شگرد هنر مدرن‌ است‌ كه‌ با كاستن‌ از كلام‌ روزمره‌ به‌ شعر مي‌رسد.
و اول‌ بار فرماليست‌هاي‌ روس‌ از آن‌ سخن‌ به‌ ميان‌ آوردند كه‌ راه‌ رسيدن‌ به‌ شعر از دو طريق‌ هنجار افزايي‌ و قاعده‌ كاهي‌ست‌. قاعده‌ كاهي‌ از زمان‌ انقلاب‌ صنعتي‌ در غرب‌ شكل‌ گرفته‌ و نيما نيز در ادبيات‌ ما با برداشتن‌ قيد تساوي‌ مصرع‌ها قافيه‌ و رديف‌ و كنار گذاردن‌ تشبيهات‌ و استعاره‌هاي‌ كليشه‌ شده‌ اين‌ روند را در پيش‌ گرفت‌، روندي‌ كه‌ بعد از او نيز با از ميان‌ برداشتن‌ وزن‌ عروضي‌، ايجاز (در تمام‌ اشكالش‌) به‌ هم‌ ريختگي‌ نحو طبيعي‌ كلام‌، حذف‌ حروف‌ اضافه‌ و حتي‌ فعل‌ و... پيگيري‌ شد.
نگاه‌ قاعده‌ كاهانه‌ يكي‌ ديگر از نگره‌هاي‌ آنتي‌ كلاسيك‌ است‌ در جهت‌ عبور از سمت‌ و سوي‌ كلاسيك‌. تا پيش‌ از اين‌، واحد شعر، بيت‌ بوده‌ و پس‌ از آن‌ به‌ مصرع‌ و نيم‌ مصرع‌ در اوزان‌ بلند و دوري‌ تقليل‌ يافته‌، حال‌ غزل‌ آنتي‌ كلاسيك‌ واحد متغيري‌ را معرفي‌ مي‌كند كه‌ بين‌ كلمه‌ و مصرع‌ متغير است‌. واحدي‌ كه‌ در كوچك‌ترين‌ شكلش‌ به‌ كلمه‌ تبديل‌ مي‌شود. جملاتي‌ كه‌ در عين‌ كوچكي‌ فضاي‌ اشغال‌ شده‌ توسط‌ آن‌ها در بيت‌، خود مي‌توانند باري‌ معنايي‌ معادل‌ يك‌ بيت‌ را در شعر كلاسيك‌، به‌ دوش‌ كشند. از سويي‌ نيز، اين‌ منقطع‌ بودن‌ و ساخت‌ جملات‌ تك‌ واژه‌اي‌ به‌ كاهش‌ تسلط‌ بي‌ چون‌ و چراي‌ وزن‌ بر آثار عروضي‌ كمك‌ مي‌كند اين‌ تزلزل‌ در واحد شعر باعث‌ شده‌ تا به‌ كار بردن‌ يك‌ واژه‌ در وزن‌ به‌ مراتب‌ آسان‌تر و با قدرت‌ مانور بيش‌تري‌ صورت‌ گيرد تا قرار دادن‌ يك‌ جمله‌ به‌ شكل‌ طبيعي‌ اش‌ در همان‌ وزن‌ عروضي‌ استفاده‌ از واحد متغير به‌ صورت‌ متعدد و با بسامد بالا در يك‌ شعر، مبحث‌ ديگري‌ را نيز در اين‌ مقوله‌ مي‌گشايد كه‌ چگونگي‌ تدوين‌ اين‌ تصاوير تك‌ يا چند كلمه‌اي‌ست‌ در ساختمان‌ شعر.مبحثي‌ كه‌ نمود انديشه‌ را در طرز تدوين‌ تصاوير يك‌ اثر به‌ نمايش‌ مي‌گذارد در جملات‌ حكيمانه‌ و فلسفي‌. به‌ هر شكل‌ گاهي‌ استفاده‌ از ابزار كلاسيك‌ در شكل‌ آثار آنتي‌ كلاسيك‌ شكلي‌ ديگر نيز به‌ خود مي‌گيرد كه‌ نگاه‌ متناقض‌ و طنزآميز است‌ به‌ اين‌ ابزار و از اين‌ حيث‌ خود مي‌تواند حركتي‌ جديدي‌ باشد چرا كه‌ تا به‌ حال‌ نگاه‌ پاروديك‌ در ادبيات‌ ما بيش‌تر در حيطه‌ محتوايي‌ اتفاق‌ افتاده‌ تا در شكل‌ ظاهري‌. و اما مقوله‌ هايي‌ كه‌ مستقيما و پاياپاي‌ از شعر آزاد در آثار آنتي‌ كلاسيك‌ ارايه‌ مي‌شوند نيز مبحثي‌ جداگانه‌ است‌. استفاده‌ از تمامي‌ ظرفيت‌هاي‌ شعر آزاد (جداي‌ از شكل‌ ظاهري‌) مباحثي‌ نظير تمركز زدايي‌، نگاه‌ نسبي‌ نگر، عدم‌ انسجام‌، چند صدايي‌ در انديشه‌ و بيان‌، استفاده‌ از ساختارهاي‌ چندمركزي‌ و نظام‌ چند نظمي‌ و دقت‌ در مباحثي‌ نظير حجم‌شناسي‌، آركي‌ تايپ‌شنا سي‌ (حتي‌ در مورد اعداد) و... از جمله‌ مسايلي‌ است‌ كه‌ به‌ راحتي‌ مي‌تواند در يك‌ غزل‌ آنتي‌ كلاسيك‌ نمود يابد.

مقوله‌ هايي‌ كه‌ به‌ سبب‌ در دسترس‌ بودن‌ منابع‌ ديگر تنها تيتروار به‌ آن‌ها اشاره‌ شده‌ چيز ديگري‌ كه‌ متاثر از فضاي‌ اشعار آزاد در اين‌ گونه‌ غزل‌ شكل‌ گرفته‌، بحث‌ روايت‌ و نوع‌ روايت‌ گري‌ در اين‌ آثار است‌ كه‌ شالوده‌ شكني‌ متن‌ را در جهت‌ تمركز زدايي‌ با توجه‌ به‌ خرده‌ روايت‌ها و رهايي‌ روايت‌ از تسلسل‌ خويش‌ و هم‌ چنين‌ درهم‌ ريزي‌ آن‌ به‌ شكل‌ وقايع‌ درون‌ متني‌ و تعدد راوي‌ و زمان‌ بندي ويژه‌ در تداوم‌ روايت‌ ميسر مي‌كند. از سوي‌ ديگر استفاده‌ از روابط‌ بيروني‌ متن‌، نظير روابط‌ بينامتني‌، پيرامتني‌، فرامتني‌ و... در اين‌ گونه‌ آثار مي‌تواند نمود داشته‌ داشته‌ باشد. ديگر شخصيت‌هاي‌ چند بعدي‌ اين‌ طيف‌ آثار نمونه‌ي‌ برجسته‌ و تمام‌ عيار و به‌ نحوي‌ سرنوع‌ نمي‌باشند به‌ طرزي‌ كه‌ در هر اثر تنها به‌ يك‌ بخش‌ از وجود آن‌ها پرداخته‌ شود و اين‌ وجه‌ بارز هنر امروز است‌. به‌ هر حال‌ پرداختن‌ به‌ اين‌ همسويي‌ها در غزل‌ آنتي‌ كلاسيك‌ و شعر آزاد امروز فضايي‌ كارگاهي‌ و تخصصي‌تر و زمان‌ طولاني‌تر را مي‌طلبد كه‌ اين‌ متن‌ را مجالش‌ نيست‌ و مخاطب‌ هوشمند را خود به‌ پيگيري‌ فرا مي‌خواند. با اين‌ همه‌ نگفته‌، خواسته‌ام‌ - و نتوانسته‌ام‌ - از حيطه‌ نگاه‌هاي‌ كليشه‌اي‌ و كلان‌ به‌ اين‌ بخش‌ از ادبيات‌ بگريزم‌ اما مشكل‌ در اين‌ است‌ كه‌ در اين‌ مقوله‌ همه‌ چيز تا به‌ حال‌ در هاله‌اي‌ از ابهام‌ و پرده‌ پوشي‌ بوده‌ و به‌ همين‌ دليل‌ شناساندنش‌ به‌ مخاطب‌ امروز، متن‌ را در دام‌ كلي‌ گويي‌ها اسير مي‌كند. اميد دارم‌ با پيگيري‌ و جديت‌ مثبتي‌ كه‌ نسل‌ جوان‌ شعر امروز داراست‌ شاهد نگرشهايي‌ به‌ مراتب‌ فني‌ و دقيق‌تر به‌ آن‌ چه‌ در اين‌ شقه‌ از ادبيات‌ در گذر اتفاق‌ است‌، باشيم‌. چرا كه‌ به‌ هر حال‌ اين‌ تحركات‌ جديد، جنين‌هاي‌ تازه‌ متولد شده‌اي‌ هستند كه‌ روي‌ دست‌ ادبياتمان‌ مي‌مانند، چه‌ بخواهيم‌، چه‌ نخواهيم‌ .
October 17th, 2004


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان